عشق زندگیمون آرشیناعشق زندگیمون آرشینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

آرشینا بهترین اتفاق زندگی ما

13ماهگي قندعسلم هوراااااااااااااااا

13 ماهگي شيرين زبونم مباركههههههههههههههههههه   هفدهم هر ماه يادآور يه بهار خيلي قشنگه،بهار زندگي من و همسرم مرتضي... يه روز خيلي زيبا كه خدا برامون يه هديه فرستاد،يه دسته گل خيلي زيبا ساخته ي دست خودش. با وجود اين هديه ي زيبا زندگي ما رنگ گرفت،رنگ زندگي.رنگ خوشبختي. هفده فروردين 13 ماهگي دخملم بود .به خاطر گرفتاري و شروع سال جديد و شلوغ بودن كارم،ببخشيد منو دير اومدم براي آپ وبلاگ دخملي شروع سال 92 شروع كار،مهدكودك رفتن دخترم بعد از چندين روز تعطيلي و خوش گذروندن در كنار عزيزاني كه دوسش دارن وبعد سختي خيلي زياد براي رفتن سركار و مهد. به هر حال اميدوارم سال خوبي براي ما و همه دوستاي خوبم...
28 فروردين 1392

مادرممممممممممم

چه بگويم در وصف تو اي مادر ...   زيباترين و با احساس ترين موجودي كه خدا خلق كرده توهستي... سرچشمه ي تمام خوبيها ... از وقتي كه مادر شدم ثانيه به ثانيه لحظه هات رو تجربه كردم.هيچ كس جز يك مادر نميتونه مقام تورو قدر بدونه و ارزش بده به وجود نازنينت... از خداي مهربونم كه سرچشمه ي تمام الطاف و محبت هاست براي تو و تموم اونايي كه دوستشون دارم سلامتي خواستارم... دختر عزيزم آرشينا،ايشالا روزي كه مادر شدي و اين مطلبتو خوندي با تموم وجود حسش ميكني . تموم ثانيه به ثانيه بزرگ شدنم الان برام به تصوير كشيده ميشه،سختي هاش،شيرينيهاش،شيطونياش و لذت بردن از يادگيريهاي اوليم برام مرور ميشه. روزايي كه اينق...
27 فروردين 1392

چهارشنبه سوري

  نفسم ،ما چهارشنبه سوري خونه ي مامان بزرگ و بابابزرگ بوديم خيلي خوش گذشت بيرون رفتيم .با دائي ها رفتيم بيرون .دائي مصطفي كلي مهمات خريده بود. آتيش روشن كرديم و خونديم زردي من سرخي تو...شما هم وسطاش تو ماشين خوابيدي .شب بياد موندني بود.   ...
30 اسفند 1391

همه ي وجودم دخترم آرشينا...

دختر عزيزتر از جونم ... ماماني اومده تا دوباره مطلب برات بنويسه... تموم احساسم براي بهارو زندگي تويي... تموم تلاشم،خستگيهام،همه براي آينده ي بهتر توست گل من... از خدا ميخوام كمكم كنه تا بتونم گل قشنگمو به نحو احسن پرورش بدم و بزرگ كنم و پيش همه با وجود فرزندم افتخار كنم . الان شما 11 ماه و 24 روزته و چندروز بيشتر تا تولدت باقي نمونده .برات وقت آتليه گرفتم كه ببرمت و عكساي خوشگل ازت بندازم تا يادگاري بمونه از اولين سالگرد تولدت.17 اسفند هر سال يادآور يه خاطره ي شيرينه برام.روزي كه بزرگترين و زيباترين هديه ي عمرمو از خداي مهربون گرفتم.و يكسال با تموم سختي هاش و شب بيداريهاش و ... خيلي شيرين برام گذشت .روزايي كه ...
13 اسفند 1391

حس مادري

این مطلب و امروز از  وبلاگ دوست خوبم غزال جون خوندم خيلي خوشم اومد كه غزال جونم از دوست عزیز و مادر مهربون" سمانه عزیز" مطلب رو خونده بود. اينو اينجا گذاشتم چون روزي دختر عزيزم مادر ميشه و شايد اين مطالب هم بهش آرامش بده .   روزگاری مــــُـــــد بود که مردم، با چیزهایی به هم پز می دادند!! چیزهایی فاقد ارزش حقیقی، مثل تمکن مالی، زیبایی ظاهری، موقعیت شغلی و … پز دادن و به رخ کشیدن به هیچ عنوان و با هیچ توجیحی قابل قبول و اخلاقی نیست … اما وا اسفا که روزگاری چون امروز، یکی از ارزش های والای انسانی، که جلوه ی بی بدیل مهر خداوندی ست دستمایه ی به رخ کشیدن شده است؛ مـــــــــ...
13 اسفند 1391