همه ي وجودم دخترم آرشينا...

دختر عزيزتر از جونم ...

ماماني اومده تا دوباره مطلب برات بنويسه...

تموم احساسم براي بهارو زندگي تويي...

تموم تلاشم،خستگيهام،همه براي آينده ي بهتر توست گل من...

از خدا ميخوام كمكم كنه تا بتونم گل قشنگمو به نحو احسن پرورش بدم و بزرگ كنم و پيش همه با وجود فرزندم افتخار كنم .

الان شما 11 ماه و 24 روزته و چندروز بيشتر تا تولدت باقي نمونده .برات وقت آتليه گرفتم كه ببرمت و عكساي خوشگل ازت بندازم تا يادگاري بمونه از اولين سالگرد تولدت.17 اسفند هر سال يادآور يه خاطره ي شيرينه برام.روزي كه بزرگترين و زيباترين هديه ي عمرمو از خداي مهربون گرفتم.و يكسال با تموم سختي هاش و شب بيداريهاش و ... خيلي شيرين برام گذشت .روزايي كه همه بهم ميگفتن بهتره وقتي بغلت ميكنم بزارمت روي يه بالش، يا لاي يه پتو بپيچمت،چون اينقدر نهيف و كوچولو بودي امكان داشت بهت آسيبي برسه .مثل يه جوجه ي كوچولو بودي حتي گردنت رو هم نميتونستي نگه داري .ياد نه ماه بارداريم افتادم توي سرما و گرما منو همراهي كردي .گرمم بود ولي اينقدر لباس رو هم رو هم ميپوشيدم كه محافظ تو توي سرما باشه.وقتي فكر ميكنم شيرين ترين لحظه هام با تو بوده.الان ميتونم تفسير كنم حس زيباي مادري رو .وقتي كه با مريضيت مريض ميشم و با اشكات اشك ميريزم و از همين الان نه همون موقع كه توي دلم بودي نگران آينده ت بودم.ولي خدايي كه دارم خيلي مهربون تر از اين حرفاست .هيچ وقت پشتمو خالي نميذاره.

الان با قاطعيت كامل ميتونم بگم كه تمام هستي و دارايي من يگانه دخترم آرشيناست.

دوست دارم و برات بهترين هارو از خدا ميخوام .

الان چند شبه كه بد ميخوابي،چهار تا دندون نيشت باهم داره درمياد و ماماني تا صبح بالاي سرته.تازه يادگرفتي تلفن رو برميداري و بجاي الو ميگي اوو،اوو.الهي مامان قربونت بره كه نميدوني چقدر عاشقتم و دوست دارم.شيطنتاتو دوست دارم.من ديگه يك ساعت و نيم ساعت شيردهيمو زودتر ميرم خونه كه بتونم وقت بيشتري باهات باشم .ميريم خونه بهت غذا ميدم و شروع ميكنيم بازي كردن.دقايقي از زندگيمو كه باتو ميگذرونم،خوشبخت ترين آدم دنيام.خدا دوستم داشت كه تورو بهم هديه كرد و من هميشه شكرگذارشم.