خدايا مرسي كه منو مي بيني ...
خدايا شكرت
يه شب خيلي بد رو گذرونديم .دختر گلم با من در حال بازي كردن بود كه يهو صداي تق و گريه و جيغ ،الهي فدات بشم كه از درد دستت فقط ميگفتي د د د يعني دست .من و بابايي سراسيمه لباس پوشيديم و رفتيم بيمارستان كودكان مفيد كه گفتند ما ارتوپد نداريم برين شهداي تجريش ،رفتيم اونجا و اونا هم گفتند ما هم اطفال نداريم برين بيمارستان اختر خيابان الهيه،اونجا رفتيم و دكتر گفت دست شما در رفته و دكتر مهربون دست شمارو جا انداخت و خدارو شكر كار به گچ گيري نرسيد .فردا تولد امام رضاست و از خدا و امام رضا خواستم اتفاق بدي برات نيفته و همه چي به خير گذشت خداروشكر.
خداي مهربونم مرسي كه از اون بالا مارو نگاه ميكني .
دختر عزيزم عاشقتيم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی