عشق زندگیمون آرشیناعشق زندگیمون آرشینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

آرشینا بهترین اتفاق زندگی ما

همه چی آرومه،من چقدر خوشحالم...

  سلام به همه ی دوست جونام... دیراومدم برای آپ کردن وبلاگ نفسم ولی ... باید بگم که روزهای اول مهدکودک عشقم،دخمرکم به سختی گذشت .هوا هر روز ابری و بارونی بود ولی بالاخره مامان و نفس تونستن با تقدیر و سرنوشت دست و پنچه نرم کنن و پیروز بشن. هورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااا الان همه چی آرومه ،خداروشکر آرشینا با مهد کنار اومده،سرنوشت مارو مجبور به انجام یه کارایی میکنه و مجبورمون میکنه به چیزایی که دوست نداریم عادت کنیم . اما من هم بعد از گذشتن این روزای بارونی مقاوم تر شدم .الان یه مامانم با یه اعتماد به نفس بالا،باید قوی باشم تا بتونم توی تموم مراح...
7 مهر 1391

تقدیم به بهترینممممممممممممممم

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم  قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم  جای تو گریه میكنم جای تو غصه میخورم  هر چی كه دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن  دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من  من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم كاشكی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم       ...
7 مهر 1391

عکس های لورفته از یه جیگر و دلنوشته های مادرانه

الهی دورت بگردم مامانی پایان شش ماهگیت دیگه خانم شدی،مهد میری،مامان هنوز نگرانته،یک صدمم از نگرانیش کم نشده،حس مادریه دیگه نمیشه کاریش کرد. دیگه اینقدر باهات انس گرفتم برام شدی همه کس،احساس میکنم خدا تورو واسه همه ی تنهاییهام فرستاده تا باهم بریم بیرون،بگردیم،از زندگی لذت ببریم،برات هرچی که دوست داری بخرم. مامانی فدات بشه الان احساس میکنم تو دنیا همه چی دارم دیگه فقط فکر مهد تو شده ماتمکده ی قلبم،همش احساس میکنم اونجا تا گریه میکنی دعوات میکنن،آخه میدونی تو یه تیکه از وجودمی.  اونجا تو ناراحت باشی من سرکار حالم بد میشه حسم به احساست وصله قشنگ من. خدا کنه عادت کنی،خدا کنه اونجا مثل بچه های خودشون ...
6 مهر 1391

اولین مروارید نفسم هوراااااااااااااااا

عسلم خونه ی مامان نصی که بودیم و در ادامه ی واکسن 4 ماهگیت،بی اختیار اشک میریختی،بی تابی میکردی،دکتر بردیمت و اولین آزمایشو اونجا دادی،گفتن هیچیت نیست فقط کمی لثه هات متورم شده،مامان نصی برات آش دندونی پخت که درد لثه هات کمتر بشه گلم .چند شب پشت سر هم تا صبح به اتفاق بابا علی که خیلی هم برای شما ناراحت بود بیدار میموندیم.مامان نصی هم شبا پاشویت میکرد چو داغ بودی.تا اینکه صبح خوابت برد وقتی بیدار شدی مامان نصی خبر بیرون اومدن اولین مرواریدتو داد.مامان بمیره برات گریه هات بی علت نبود.مامان فری هم اومد اونجا کیک و شمع خریدیم و یه جشن کوچیک گرفتیم. ناراحت بودم،چون دندونات خیلی زود دراومدن و امکان داشت زود خراب بشن. این خبر ...
29 شهريور 1391

شیرین ترین خواب کودکانه

    رنگین کمون زندگی ما مامانی وقتی میخوابی اینقدر معصوم و زیبایی که آدم دوست داره درسته قورتت بده. اینقدر خوابت زیباست که میشینیم بالای سرت و نگات میکنیم .خوابت آرامشی داره که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه.مامانی فدات وقتی تو آرومی و آرامش داری منم با آرامش تو به آرامش میرسم قلبونت بلم الهیییی...     ...
24 شهريور 1391

من فقط شیشه و پستونک نی نی هارو دوست دالم

ستاره ی شبای مامان و بابا از اون اولی که بدنیا اومدی حتی توی بیمارستان شیشه و پستونکتو اوورده بودم مامانی ولی اصلا دوست نداشتی و نخوردی .جالب اینجا بود که مامان فری یه شیشه شیر عروسکی برات خریده بود که توش کش سر داشت و اونو میخوردی و دوست داشتی.یه پستونکم آویزون گردن عروسکت بود که خیلی دوستش داشتی .توی عکس مشخصه الهی فدات شم...       ...
24 شهريور 1391