نفسم به خونه ی جدیدت خوش اومدی
دختر عزیزتر از جانم
با ورودت به خونه،همه جا پرشد از عطر زیبای زندگی،همه جا رنگ زیبای امید و آرزو گرفت،خونمون پرشده از صدای قشنگ تو،صدائی که تموم سکوتهای بی معنارو میشکنه.الان دیگه حوصلم سرنمیره،بیکار نمیمونم و تموم وقتم پرشده از تو،من و بابا مرتضی عاشقتیم، تموم احساسمون فدای تو گل قشنگمون...
قشنگم از وقتی بدنیا اومدی با ناخونای انشگتای کوچولوت صورت نازتو همش زخمی میکردی و ما مجبور می شدیم همش دستکش دستت کنیم که اصلا دوست نداشتی.
مامان فدات بشه که همیشه شبیه آ باکلا میخوابی.
قربونت برم که اینقدر ماهی .
قرار بود مامانی بعد از تعطیلات نوروز بره سرکار،دیگه تموم فکرم شده بود کارم و اینکه شمارو کجا بزارم و چی بخوری.آخه نه پستونک میگرفتی نه شیشه .
شیرخشک برات گرفتم و شروع کردم شیشه دادن رو بلکه عادت کنی که اصلا دوست نداشتی و نمیخوردی .با توکل به خدا رفتم شرکت و با مدیرم صحبت کردم قرار شد اینترنت بگیرم و کارامو تا 6 ماه توی خونه انجام بدم و ببرم تحویل بدم.عزیزتر از جونم از وقتی که اومدی توی دلم تا همین الان نگرانت هستم نگران اینکه کجا بزارمت و چه جوری تا عصر تورو نبینم.خدایا کمکم کن .کارو توی خونه شروع کردم که با وجود شما خیلی سخت بود ولی روزای سخت همیشه میگذره و روزای راحتی هم میرسه گل من...