چهارمین ماهگرد عسلم مبارک باشه
نفس ثانیه ها و روزهای زندگیم
چهارمین ماهگردته الهی فدات شم که داری ماشالا بزرگ میشی،مونسم میشی،میشه عزیزی که همیشه تو قلبم میمونه.
گل قشنگم الان دیگه چهره هارو میشناسی،احساس غریبی میکنی با غریبه ها،روی مبل میشونیمت قش میکنی یه وری،پدر مادرن دیگه،دوست دارن مراحل بزرگ شدن عزیزشونو تند تند ببینن،یعنی میشه چهاردست و پا کنه،یعنی میشه راه بره،یعنی میشه غذا بخوره،میشه بتونه صحبت کنه،بتونه بره مدرسه و خوندن نوشتن یاد بگیره،میشه دانشگاه قبول بشه و خیلی از این میشه های آرزوئی که پدر مادرا از بدو تولد احساس قشنگشون دارن.ایشالا که همه ی نی نی ها این دوران رو به خوبی بگذرونن و مایه ی افتخار پدر مادری بشن که با زحمت و تمام احساس وجودیشون اونو بزرگ کردن.گل قشنگ زندگیم توی این ماه رفتیم خونه ی مامان نصی و امام رضا دوباره مارو طلبید .بابا مرتضی چون مرخضی نداشت ما به اتفاق دائی مصطفی رفتیم .اونجا هم واکسن چهار ماهگیتو زدیم که خیلی اذیت شدی و تب کردی .الهی مامان فدات بشه که توی تب اینقدر بی حالی .نمیخوام هیچ وقت مریضیتو ببینم عزیزکم...