عشق زندگیمون آرشیناعشق زندگیمون آرشینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

آرشینا بهترین اتفاق زندگی ما

دلم نوشته واسه دخترم

1392/5/12 13:41
نویسنده : soheyla
588 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزيزتر از جونم

ديشب خوابم نميبرد و تا ساعت 5 صبح بيدار بودم .جالبه كه به قول قديميا ميگن گوسفند بشماري خوابت ميبره ،من مرور كردم لحظات شيرين شيرين بارداري و به دنيا اومدن شمارو.خدا چه قدرت و عظمتي داره،خدايا شكرت.از يه سلول كوشولو به ما عطا ميكني مقام زيباي مادري و مادر شدن رو ،به ما يه هديه ي قشنگ ميدي كه سالهاي سال واسه ثانيه ثانيه هاي زيباش شكر ميكنيم .چقدر قشنگ بود شنيدن صداي قلبت توي سونوگرافي و اينكه ديگه عجول شده بودم كه زودتر به دنيا بياي و بشي تموم دنيام و رنگ بدي به تموم زندگيم .روزي كه توي اتاق عمل نيمه هوش بودم و پرستار بهم ميگفت مامان شدي مامان يه دختر قشنگ و تنها چيزي كه يادم مياد پشت سرهم بدون اينكه از خودم اراده اي داشته باشم بدون لحظه اي وقفه ميگفتم خدايا شكرت خدايا شكرت خدايا شكرت و توي بخش بابايي عكس قشنگت رو بهم نشون داد،يه گل قشنگ با يه عالمه موي مشكي و آواي قشنگ صدات كه توي سالن پيچيده بود و منو بيش از بيش مشتاق ميكرد كه سريع تر ببينمت .چقدر بزرگ بود اون روز كه پروردگارم منو لايق دونست و منو توي اين روز زيبا قرارداد تا بچشم و حس كنم با تموم وجودم لحظه ي زيباي مادر شدن رو. چقدر قشنگ بود شبهايي كه با تو بيدار بودم .لحظه لحظه بزرگ شدنت برام زيباست دقيقا مثل دونه اي كه ميكاريم و هرروز شاهد زيبايي هاشيم.خدا خيلي دوسم داره كه تورو به من هديه كرده.دوست داشتم تموم ثانيه هام حتي هشت ساعت كاريم متعلق به شما بود بدون در نظر گرفتن مسائل اقتصادي .دوست داشتم همه ي قصه هاي قشنگو واست تعريف ميكردم و تو گوش ميدادي.تموم بازي هاي كودكانه و تموم كلمه هايي كه سعي ميكني يادبگيريرو با هم تميرين ميكرديم.به قول دوستم غزال جون در حد خودم و به اندازه ي توانايي خودم تا جايي كه بتونم سعي ميكنم برات مادر خوبي باشم .

يه كم نگران تغذيه و قد و وزنت بودم كه آدرس يه دكتر اطفال رو از يكي از دوستام گرفتم و بردمت اونجا خداروشكر راضي بود و گفت هيچ مشكلي نيست و نگران مهد رفتنت و شير نخوردنت بودم كه دكتر گفت دوغ و ماست كه ميخورد ميتونه جايگزين خوبي واسه ي كم شيرخوردنت باشه.شيربرنج و شير و بيسكوييت رو توصيه كرد و يه قطره كه حاوي تموم ويتامين هاست واست تجويز كرد.

قدت 77 و وزنت 10.200 بود كه با توجه به مريض شدنت توي ماههاي قبل پيشرفتت ماشالا خداروشكر خوب بود و من خيلي خوشحال شدم.

الان سوزنت روي مامان و بابا گير كرده و كلمه هاي دوست داشتني هستند كه زياد تكرار ميكني .ميرقصي ،دست ميزني،خيلي از كلمات رو سعي ميكني تكرار كني.بوس ميفرستي قشنگم،با آهنگهاي شاد ناي ناي ميكني و يه كار بد اينه كه هركس ميره بيرون دنبالش گريه ميكني، بيشتر دوست داري بيرون باشي و پارك بري .ماهم سعي ميكنيم ببريمت پارك و مهد بودنت رو جبران كنيم .خدايا شكرت به خاطر همه چي.


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)