نفس 21 ماهه من...
خوشگلكم،21 ماهگيت پيشاپيش مباركه.روزهاي آخر پاييزه و به زمستون سرد و شب يلداي زيبا نزديك ميشيم .توي مهد قراره برنامه داشته باشين و از شما عكس بگيرن .چقدر ثانيه ها در كنار تو زيبا و سريع ميگذرن و ما بارها و بارها خدارو به خاطر وجودت شكرگزاريم عشقم.من و بابا مرتضي از سركار كه ميايم تو با شيطنتات و شيرين كاريهات تموم خستگي مارو برطرف ميكني و من و بابايي تورو از ذوق غرق بوسه ميكنيم .چقدر زيبا هستن اين ثانيه هاي شيرين دوران كودكي .از تبليغ مولفيكس لذت ميبري و اينقدر باهاش ميرقصي كه خيس عرق ميشي و باز هم نميشيني و ادامه ميدي .ديگه خيلي از كلمات رو ميگي و خيلي هاش به زبون خودته كه ما نميفهميم ولي با تموم وجودمون و با اشتياق گوش ميديم .هوا سرد شده و حوصلت سرميره زياد و ما نميتونيم ببريمت بيرون .يه كم آبريزش بيني گرفتي كه اميدوارم حاد نشه و اين چند ماهم به خوبي بگذره .آب ميوه به هيچ عنوان حاضر نيستي بخوري كه با سرنگ و به زور بهت ميديم و شيرم همچنان نميخوري.يهو مياي بغل دست من يا بابا واي ميستي و شروع ميكني صحبت كردن و توضيح دادن كه باز هم ما نميفهميم .قربون اون صحبت كردنت بشم من كه اينقدر خوردني شدي.دوست داريم و عاشقتيم .بوسسسسسسسسس
من عاشق اين انداختن پاهات روي همم قشنگم