من و مامانم شاغلیم
گل من،وجودم،تمام احساسم فرزند دلربای من،روز به روز ماشالا بزرگتر میشی،برای سرکاررفتن مامانیو همراهی میکنی،توی دل مامانی رشد میکنی،شکل میگیری و منم ثانیه به ثانیه بیشتر بهت وابسته میشم،الان دیگه حسابی باهم درددل میکنیم.گل میگیم،گل میشنویم،مامانی از شما معذرت میخواد اگه بجای استراحت کردن برای رشدبهترت صبح زود میرم سرکار و تا دیروقت اضافه کار میمونم.ولی وقتی حس میکنم که جیگرم،نفسم،توی دلمه،خستگیم در میره،به گفته ی دکتر باید استراحت مطلق میشدم و بیشتر استراحت میکردم ولی کارم اجازه نداد بیشتر از یک هفته توی خونه بمونم گلکم. نمیخواستم کسی اذیت بشه،برای همین به هیچ کس نگفتم که توی خونه هستم.باهم تنها بودیم و درددل مادر فرزندی میکردی...
نویسنده :
soheyla
16:03